نوشته هایی برای خودم

ساخت وبلاگ

اعتماد میکنم نوشته هایی برای خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته هایی برای خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9lonliness9 بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 14:52

عدالت کجاست؟ خدایا من عدالتتو میخوام دارم عدالتتو صدا میزنم ، بعد این همه مدت را تنها کسی که داره میسوزه منم؟ مگه نه اینکه کسی که خیانت میکنه اونه، مگه ادم بده داستان اون نیست؟ را خوش و خرم پی‌زندکیشه؟ چرا همه چیزشو براش جور میکنی؟؟ چرا هر چی میخواد میشه؟ الان اون کجاس و من کجام؟ اون چه حالی داره و من چه حالی دارم؟؟ نوشته هایی برای خودم...
ما را در سایت نوشته هایی برای خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9lonliness9 بازدید : 73 تاريخ : جمعه 14 بهمن 1401 ساعت: 15:26

این روزا بیشتر از همیشه بغض دارم.. افسرده ام .. نا امیدم ، حالم از خودم ، از اون ، از همه دنیا به هم میخوره.باید برم. باید فراموشش کنم، فوری. و هیچ راه دیگه ای نیست. تا دیر نشده باید به فکر خودم و ایندم باشم، دیشب مامان گفت زندایی یکیو معرفی کرده برای خواستگاری به اسم احسان، عکساشو دیدم ، مو نداشت و جاش یه عالمه ریش داشت، متولد ۷۱ بود، رشتش آیتی، حدود ۲۰ تومن اینا حقوق میگرفت، اما علاوه بر اینکه خیلی به دلم ننشست ، اضطراب اینکه خب الان «و» تو زندگیم هست! نمیتونم تا با اون هستم با کس دیگه اشنا بشم، بعلاوه، من دیگه دختر نیستم، اگه بفهمن، اگه بد شه، اگه.. اگه ...نفس عمیقی میکشم، دلم خیلی میگیره ، مامان نمیدونه تو دلم چه اشوبیه، هی میپرسه بگم بیان؟ بگم بیان؟ میگم فردا بهت میگم، میرم حموم. شبه. اب داغ رو باز میکنم، زیر دوش اب و حموم بخار کرده به گذشته م و ایندم فکر میکنم، به اینکه سه ساله که با و هستم و چقدر اذییت شدم ، چقدر غصه ، چقدر گریه، چقدر التماس، سه سال از جوونیمو ، از ۲۴ سالگی تا ۲۷ سالگی، حالا که ۲۷ سالمه پر از اضطرابم، من چی میشم؟ اون زن داره، قصدی هم در اون مورد نداره، اصلا حالا که از عشق من مطمئن شده تازه رو میکنه همچینم رابطه شون بد نیست، تازگیا که بهم گفته «پ» از خودمم برام مهم تره!! میدونم شر و ور گفته، اون درمانگر احمقش دیکته کرده بهش، باید بجای این بهش میگفت انقدر به این بدبخت خیانت نکن)!سرمو میشورم کف از لای موهام کشیده میشه روی صورتم و پایین تر. دوباره ذهنم میره: دارم کم کم پیر میشم، جوونی همیشگی نیست ، کمتر از سه سال دیگه سی سالم میشه و اگر ازدواج نکنم؟ اگر بچه ای نداشته باشم؟ حالم بده، دلم میجوشه، نگاهی به بدنی که یه روزی قبل«و» خیلی خوش تراش بود و حالا بعد ا نوشته هایی برای خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته هایی برای خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9lonliness9 بازدید : 81 تاريخ : جمعه 14 بهمن 1401 ساعت: 15:26

اون چی ؟ زندگیش رواله، نرماله، خونوادش رو که داره ، بچه هم که داشت، اخیرا دومی رو هم اوردن، فکر کنم حوالی اردیبهشت بود خبر بارداری «پ» رو شریکش بهم داد ، وای آسمون روی سرم خراب شد.. دقت کردی؟ به قدری زندگیش رو رواله که باز هم بچه اوردن)! اونطرف همه چی به راهه، «پ» فکر میکنه عاشقشه ، برای تولد بود ولنتاین بود ، کادوی بارداری بود، نمیدونم چی بود، یه ایفون ۱۳ کادو گرفت پارسال، بهمن ۱۴۰۰)! پرادویی هم که داره میگه مال زنمه، دیگه از روال زندگیش بخوام بگم، کارشه که داره کارشو میکنه و پولدار تر میشه هرروز و منی که با چندرغازی که بهم میده بنده و عبیدش شدم، با کلی تخصص کل روزم رو در اختیارشم و هشتم گرو نهمه. خلاصه هیچ گرفتگی تو زندگیش نیست، بچه اش و مدرسه نوشته ، شبا مهمونیای خونوادگیش ، گشت زدناش با زنش ، هر اخر هفته باغ رفتنشون به راهه، دیگه چهل و یک سالش هم هست، کاری نمونده نگرده باشه، اضطراب چیو باید داشته باشه؟ یه دختر چهارده سال جوونتر در اختیارشه، بدون هیچ منتی، فقط با یک کم حقوق داره از هشت صبح تا هفت شب به انحای مختلف بهش خدمت میکنه، امین و وفاداره و خیالش کااملا راحت!تی رو برمیدارم و کفارو از رو زمین جمع میکنم، بعدش شیر اب سردو باز میکنم پاهامو میگیرم زیرش ، بعدم مشتی اب سرد تو صورتم میزنم. چقدر ذهنم اشفته اس! این فقط ده دقیقه از ذهن هر روز منه!حوله تن پوش سفیدمو دورم میپیچم و میام بیرون، مامان از اونور چشم و ابرو میاد میگم فعلا نه! میرم داخل اتاقم و درو قفل میکنم، روی تخت ولو میشم و دوباره تو افکارم غرق:عمیقا دلم میخواد دوباره یکی از اون دعواهاشو راه بندازه و اینبار دیگه برم و بر نگردم،از اراده ام که گفتم؟ خودم اراده ای برای تموم کردن ندارم!تصمیم و میگیرم:نه! نیاد.. ولی یادم نوشته هایی برای خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته هایی برای خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9lonliness9 بازدید : 75 تاريخ : جمعه 14 بهمن 1401 ساعت: 15:26

همه چيز از اون شب شروع شد.. خرداد هفتاد و چهار.. يه بچه تپل نزديك چهار كيلو كه اسمشو گذاشتن نگين..

نوشته هایی برای خودم...
ما را در سایت نوشته هایی برای خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9lonliness9 بازدید : 81 تاريخ : دوشنبه 20 اسفند 1397 ساعت: 1:37

سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم!

خدايا مررررسي ! بالاخره اومد! بالاخره شدددد..امروز امير بهم پيام داد. تو تلگرام.بدون مقدمه گفته بود نگين.. كارت دارم.. واااي خدا باورم نميشه.. داريم قرار ميزاريم/:)

٢١ آبان ٩٧

نوشته هایی برای خودم...
ما را در سایت نوشته هایی برای خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9lonliness9 بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 20 اسفند 1397 ساعت: 1:37

نوشته هایی برای خودم http://lonliness.blogfa.com</link> آدمک آخر دنیاست بخند... fa blogfa.com Mon, 30 Apr 2018 00:34:40 +0300 http://lonliness.blog نوشته هایی برای خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته هایی برای خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9lonliness9 بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 27 ارديبهشت 1397 ساعت: 18:53

راستى راجع به پست يه شنبه ياادم اومد موضوع چي بود... اصلى گفت من شكاارچيم شكار ميكنم.. منم گفتم يه قول شاعر توهم زده شكارچيه خبر نداره كه خودش شكاااره! بعد اون گفت جوووون چه شكاره خوبييي تا باشه ازين شكارا! يعد گفتم چه خودشم تحويل ميگيره! كه بعدش گفت منظورم اينه چه شكارچيه خوبييي تا باشه ازيناااا! :)

+ نوشته شده در  سه شنبه پنجم بهمن ۱۳۹۵ساعت 23:50  توسط یکی  | 
نوشته هایی برای خودم...
ما را در سایت نوشته هایی برای خودم دنبال می کنید

برچسب : شكارچى, نویسنده : 9lonliness9 بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1396 ساعت: 18:07

ميخوام يكم از روابط قبلترمون بگم.. مثلا اونروز كه مريض شدم صبحش قرار بود بريم يوني . بعد اون تو حي پي پنج نفرمون همه رو تگ كرد و پرسيد كجايين الّا من!! انقد بهم برخووورد! ميخواستم عكس سِرُمم رو بفرستم تو گروه ديگه نفرستادم! استورى اينستا كردم! كه بعد تو جي پي پرسيده بود نگين چي شده؟ يعنى نه تنها همونجا يا تو خصوصي احوالمو نپرسيد كه همونجام كه پرسيد از بقيه پرسيد نه از هودم!بعدم كه جريان اون قرارشو نوشته هایی برای خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته هایی برای خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9lonliness9 بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1396 ساعت: 18:07

حرصم گرفت گوشيمو برداشتم با وجوديكه نت نداشتم از گيم ليو دادم.والا. خوب بدون من خوشن. اگه مزاحمم، اگه اضافيم ميرم!  ٢خلاصه مهديه اومد و خواست كه زود پياده سه. گفت مث اينكه ارش گفته بوده نگين كجا رف. اينم رفع و رجوع كرده بوده كه ناراحت شدم. گفتم ميخواستم بفهمن كه ناراحتم! و اينكه مث كه امير ميخواسته با نگين بره! اشغال. و اينكه نگين ذوق كرده بوده. من خودم به شخصه چيزى نپرسيدم . خلاصه انداختمش پايين نوشته هایی برای خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته هایی برای خودم دنبال می کنید

برچسب : تمام, نویسنده : 9lonliness9 بازدید : 70 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1396 ساعت: 18:07